موسسه زبان روژین ایلیا

۲۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آموزش گرامر انگلیسی برای اسامی و نحوه استفاده از may و must

آموزش گرامر انگلیسی برای اسامی و نحوه استفاده از may و must

چه هنگام از Must not یا Mustn"t استفاده کنیم :

برای نشان دادن ممنوعیت چیزی از این فعل کمکی استفاده می کنیم.

ساختار کلی :

subject + must not + main verb

مثال :

.Passengers must not talk to the driver

.Policeman mustn"t drink on duty

(Visitors must not smoke. (present

(I mustn"t forget Tara"s Birthday.(future

نکته: از must not نمی توانیم برای زمان گذشته استفاه کنیم. باید از ساختار های دیگر استفاده کرد :

.I couldn"t park out side the parking

.We were not allowed to enter

چه هنگام ازMay یا Might استفاده کنیم :

این افعال کمکی به گونه ای شک و تردید را به معنای فعل اصلی القاء می کنند. might زمان گذشته فعل may بوده و در حالت معمول اگر به جای may بکار رود مؤدبانه تر است.

.Ali may study this lesson

.Ali might leave here for Ahvaz tomorrow

?Might I borrow your book

آموزش گرامر انگلیسی برای اسامی

اسامی مختوم به f یا fe با افزودن ves جمع بسته می شوند.(حرف f تبدیل به v شده و سپس es افزوده می شود.)

knife---------------knives                   wolf--------------wolves               shelf-------------shelves

wife---------------wives                    life-----------------lives                 loaf---------------loaves

half---------------halves                    thief------------------thieves


برخی اسم های مختوم به f که به هر دوصورت جمع بسته می شوند:

scarf----------------scarfs/scarves                         wharf---------------wharfs/wharves

اسامی مختوم به ff نیز با افزودن s جمع بسته می شوند:

cliff----------cliffs                    whiff----------whiffs                   tariff----------tariffs


تعدادی از اسامی برای جمع بستن از قانون خاصی پیروی نمی کنند که اسامی بی قاعده نامیده می شوند:

man---------men          woman---------women          foot---------feet          child---------cildren

mouse---------mice        tooth---------teeth           goose---------geese


در انگلیسی برخی از اسامی دارای شکل مفرد و جمع یکسان هستند:

sheep-----sheep              fish-----fish                deer-----deer               means-----means

series-----series          aircraft-----aircraft        species-----species


تعدادی از اسامی ریشه لاتین دارند و به sis- ختم می شوند که به هنگام جمع بستن این اسامی sis به ses تبدیل شده و تلفظ آن نیز تغییر می کند.

crisis----------crises                   analysis----------analyses             basis----------bases

diagnosis-------------diagnoses


در انگلیسی اسم قابل شمارش مفرد با افزودن s جمع بسته می شود:

a ruler-------------------rulers                                        a book------------------books

اسم غیر قابل شمارش همواره مفرد است و جمع بسته نمی شود.

sugar------------------some sugar                 milk-------------------a lot of milk


اسم ها مختوم به z , ss , sh , ch , s , x با افزودن es جمع بسته می شوند.

bus-------buses            box-------boxes          glass-------glasses         brush-------brushes

quiz-------quizes        bench-------benches


اسم ها مختوم به o اغلب با افزودن s جمع بسته می شوند.

radio--------radios           zoo--------zoos           piano--------pianos           patio--------patios

در این مورد استثنا هم وجود دارد که اینگونه اسامی برای جمع بستن به جای s از es استفاده می شود.

مهمترین این اسامی عبارتند از:

tomato------tomatoes        potato------potatoes        hero------heroes        echo------echoes


درمورد اسم ها مختوم به y بصورت زیر عمل میکنیم:

الف) اگر حرف قبل از y صدادار باشد اسم با s جمع بسته می شود.

monkey-------monkeys          boy--------boys          day--------days            donkey-------donkeys

ب) اگر حرف قبل از y بی صدا باشد اسم با  ies جمع بسته می شود.

candy--------candies                    city--------cities                     baby----babies


مطلب پیشنهادی : ضمایر مفعولی زبان انگلیسی

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

لغات پرکاربرد

لغات پرکاربرد

لغات پرکاربرد

برای یادگیری گرامر زبان انگلیسی چه روشی موثر می باشد؟

اکثر زبان آموزان به گرامر زبان انگیسی توجهی نمیکنند. تا اسم گرامر می آید حوصله ی خواندن آنرا ندارند.  در اوایل به ما گفته بودند گرامر را جامع یاد ندهید. بچه ها ناخودآگاه بدون دانستن گرامر هم بتدریج می توانند مکالمه کنند. همانقدر که در کتاب گفته شده همانها را بگویید. به نظر من این اصلا درست نیست فقط به کتاب متکی باشیم. خودم نسبت به سطح کلاسم عمل می کردم. در جلسه ی مربیان هم این را عرض کردم . زبان آموزی که سطحش ضعیف باشد، مبتدی باشد، و در بدو ورودش به کلاس با مکالمه ی تمام و کمال مربی مواجه شود، نه تنها چیزی نمیفهمد، بلکه استرس هم خواهد گرفت.

باید طبق اصول و منطق پیش رفت. بالاخره زبان آموز هم آرزو دارد. بتواند روزی بدون تته پته مقصودش را برساند. با اعتماد به نفس و مطمئن باشد. اینکه مکالمه اش از هر لحاظ مشکلی ندارد. قبلا شما دایره ی لغاتتان را تقویت کرده اید. سراغ متن انگلیسی بروید. یک هایلایت در دست بگیرید. شروع به خواندن متن کنید. در داخل متن، با گرامر ها، لغات حتی خانواده اش مواجه می شوید.

توصیه ای برای شما:

توصیه ام به شما این است که با یک رنگ هایلایت لغات تان را پررنگ کنید. برای نشان دادن خانواده یک لغت، دور لغت هایلایت شده ، با یک خودکار به همان رنگ کادری بکشید. حالا کاملا هم لغات و هم خانواده هایشان معلوم هستند. برای اینکه گرامر را از متن در آورید به ساختار های جمله دقت کنید. دنبال آن ساختار بروید. بصورت کامل آن مبحث را  بخوانید. بعد اسم ساختار گرامری آن پاراگراف را در کناره ی متنش بنویسید. دورش یک دایره بکشید.  علامت لامپ، یا رعدی، چراغی، خلاصه هر چیزی که معلوم باشد بکشید. چون تأکید به آنرا میخواهید نشان دهید. موفق باشید.

معانی مختلف Famous:

بیایید با واژه ی Famous بیشتر آشنا شویم.

 

To be famous
معروف بودن
.Bugatti cars are really famous for their speed
ماشین های بوگاتی برای سرعتشون خیلی معروفند.


To be famous for Sth

Really/ very/ quite famous


  To Become Famous
معروف شدن
.He’s become famous as a pop singer
او به عنوان یک خواننده پاپ معروف شده.


Famous as Sth/Sb
به عنوان چیزی/کسی معروف بودن 


 To Make sb/sth famous
کسی یا چیزی رو معروف کردن
.His ability to dance has made him famous
قابلیتش تو رقصیدن معروفش کرده ‌.


 Rich and Famous
پولدار و مشهور
!One day I’ll be rich and famous , you’ll see
یه روز پولدار و معروف میشم ، حالا میبینی.


  World famous
مشهور جهانی (با شهرت جهانی)
.His success in soccer has made him a world famous player
موفقیتش تو فوتبال اونو تبدیل به یک بازیکن معروف جهانی کرده.


  Infamous/Notorious
بدنام جهت ….
.Tehran is notorious for air pollution
تهران به خاطر آلودگی هوا بدنامه.


مطلب پیشنهادی: ضمایر مفعولی زبان انگلیسی

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

آموزش زبان انگلیسی برای کودکان

مسئله یادگیری و آموزش زبان دوم به کودکان از آن دسته مسائلی است که امروزه برای پدران و مادران جذابیت خاصی دارد. شاید شما هم در برخی مهمانی‌ها بچه‌هایی را دیده باشید که به اصرار والدین برای عمو یا خاله غلط یا درست از یک تا ۱۰ را به انگلیسی می‌شمرند یا نام میوه ها و اشیاء را به انگلیسی به زبان می آورند. واقعیت این است که امروزه آموزش زبان انگلیسی برای کودکان در بسیاری از خانواده ها تبدیل به یک اولویت شده است.

فواید یادگیری زبان دوم برای کودکان

آموزش زبان انگلیسی (و یا دقیقتر بگوییم، زبان دوم)، علاوه بر آنکه به کودک در برقراری ارتباط بهتر کمک می‌کند، توان ذهنی و قدرت حل مساله او را نیز تقویت می کند. این کودکان به مرور درک عمیق‌تری از فرهنگ خود و همچنین فرهنگ زبانی که در آن مسلط شده‌اند، دارند. همچنین در آینده موقعیت های بهتر و بیشتری پیش روی آنها خواهد بود.

اما این که چرا زبان دوم برای بسیاری از کودکان ما معمولا انگلیسی است، دلایل زیادی دارد. از جمله این که انگلیسی زبان رسمی بیش از ۵۰ کشور و زبان مشترک (اول یا دوم) حدود یک میلیارد نفر در دنیاست، زبان رسمی در تبادلات خبری، تجاری، سیاسی و علمی در جهان است، یک مزیت برای پیدا کردن کار یا مهاجرت حتی به کشور‌های غیر انگلیسی‌زبان محسوب می شود و حدود ۸۰ درصد اطلاعات اینترنت به زبان انگلیسی منتشر می شود. ( و دهها دلیل دیگر).

سن مناسب آموزش زبان انگلیسی برای کودکان زیر ۱ سال، زیر ۵ سال، پیش دبستانی و یا…

شاید ابتدایی ترین و البته اساسی ترین سوال این باشد: آموزش زبان انگلیسی برای کودکان را از چه سنی باید آغاز کرد؟

در این مورد بیشتر متخصصان معتقدند هرچه زبان دوم در سنین پایین تری به کودک آموزش داده شود، احتمال این که کودک در سال های بعد در یادگیری این زبان موفق تر باشد، بیشتر است. تحقیقی در دانشگاه واشنگتن نشان داد که بچه ها نسبت به بزرگسالان قادر به تمیز دادن صداهای بیش تری هستند و بنابراین اگر در رویارویی با زبانی خارجی قرار گیرند احتمالا تلفظی مشابه افراد بومی پیدا می کنند. در کل، بچه ها به راحتی اطلاعات را جذب می کنند و زمانی که در فرایند یادگیری زبان بومی خود هستند، با کمی تلاش می توانند زبانی دیگر را نیز بیاموزند.

همچنین نتایج یک تحقیق که در سال ۱۹۹۶ در روزنامه نیوزویک منتشر شد نشان می داد، کودکی که بعد از ۱۰ سالگی شروع به آموختن زبان دوم کند با احتمال کمتری ممکن است بتواند بعدها این زبان را مانند کسانی که آن زبان، زبان مادری شان است، صحبت کند.

در عین حال باید توجه داشت که لازم است ابتدا زبان مادری یا زبان اول برای کودک به طور کامل جا بیفتد و به عبارت دیگر کودک تسلط کامل بر زبان مادری داشته باشد. در واقع زبان مادری یک توانایی برای یادگیری زبان دوم فراهم می‌کند . بنابراین کودکی که در زبان اول مشکل داشته باشد نمی‌تواند در یادگیری زبان دوم موفق عمل کند. آموزش بی‌موقع زبان دوم باعث می‌شود هم آموزش زبان اول با تاخیر همراه باشد و هم آموزش زبان دوم طولانی‌تر شده و دیرآموزی اتفاق بیفتد.

به همین دلیل کارشناسان، بهترین سن آموزش زبان انگلیسی به کودکان را حدود ۸-۷ سالگی و قبل از ۱۰ سالگی می دانند. با این توضیح که می توان زبان دوم را به آرامی از حدود  ۵ سالگی وارد زندگی کودک کرد. باز هم یادآور می شویم که در آموزش زبان انگلیسی برای کودکان ، آمادگی کودک از سن او مهمتر است. به علاوه، شرایط خاص کودک مثل تیزهوشی یا کند ذهنی، استعداد و علاقه را نیز نباید از نظر دور داشت. کارشناسان همچنین سنین نوجوانی را بهترین سن برای آموزش موضوعات پیشرفته زبان انگلیسی (مثل گرامر و مکالمه) می دانند. 

بهترین روش آموزش زبان انگلیسی به کودکان

برای تدریس زبان انگلیسی به کودکان سه روش عمده وجود دارد. اغلب موسسات و سیستم‌های آموزش از یکی از این ۳ روش در آموزش زبان انگلیسی برای کودکان استفاده می‌کنند. هر یک از این روشها مزایا و محدودیتهایی نسبت به روشهای دیگر داشته و به کارگیری هرکدام به سن کودک، سیستم تربیتی کودک و نگاه والدین به مسئله یادگیری زبان بستگی دارد. کودک در بعضی از این روش‌ها سریع‌تر زبان انگلیسی را یاد می‌گیرد و در بعضی از روش‌ها آزادی و فرصت بیشتری برای یادگیری دارد.

روش های آموزش زبان انگلیسی به کودکان بدین قرار است:

۱- روش غرقه سازی: در این مدل از یادگیری کودک کاملا در محیطی با زبان انگلیسی قرار می‌گیرد. مثال آن ، مهدهای کودک‌ دوزبانه است که مربی‌ها با زبان انگلیسی ( که هدف یادگیری است)، صحبت می‌کنند. در مدرسه های تحت پوشش هم، بچه‌ها حداقل نیمی از اوقات خود را در طول روز به یادگیری زبان انگلیسی می‌پردازند.
۲- روش آموزش زبان انگلیسی در مدارس ابتدایی: در این روش به جای این‌که زبان انگلیسی در پایه راهنمایی به کودک آموزش داده شود، در‌‌ همان سال‌های ابتدایی و همراه با دیگر درس‌ها به طور مقدماتی به کودک یاد داده می‌شود. در این روش زبان دوم به عنوان یک سوژه یادگیری به کودک معرفی می‌شود و به طور معمول ۳ تا ۵ جلسه در هفته کودک زمان صرف یادگیری این زبان می‌کند.

۳- روش اکتشاف در زبان دوم: در این روش سن کودک کمی بالا‌تر است. این روش بیشتر از آن‌که آموزش زبان باشد در واقع نوعی تقویت شناخت کودک است. در این روش، فرهنگ و زبان انگلیسی به عنوان یک مفهوم به کودک ارائه می‌شود. برای کودک در مورد فرهنگ و زبان‌های مختلف صحبت می‌شود و ممکن است بیش از یک زبان به کودک ارائه شود تا کودک در یادگیری زبان دوم حق انتخاب داشته باشد. این روش یادگیری بیشتر مورد علاقه والدینی است که فکر می‌کنند آموزش زبان دوم ممکن است باعث فشار بر کودک شود.

آموزش زبان انگلیسی به کودکان در منزل

اگر شما از آن دسته والدینی هستید که تمایل دارید به کودکتان از ابتدا در منزل انگلیسی بیاموزید، خوبست به این توصیه ها توجه کنید.

۱- در آموزش زبان انگلیسی برای کودکان یک روال مشخص داشته باشید

داشتن یک روال مشخص برای یادگیری انگلیسی در خانه بسیار مفید است. بهتر است که جلسات کوتاه و منظم باشند. ۱۵ دقیقه برای کودکان کافی است. شما می‌توانید زمان جلسات را به مرور و با بزرگ‌تر شدن کودک‌تان و افزایش ظرفیت تمرکزش، بیشتر کنید. فعالیت‌ها را کوتاه و متنوع انتخاب کنید تا توجه کودکان را جلب کند.

۲. با کودک بازی کنید

آموزش زبان انگلیسی برای کودکان همراه با بازی بسیار تأثیرگذارتر است. کودکان وقتی در حال تفریح هستند به طور طبیعی یاد می‌گیرند. فلش کارت شیوه‌ی بسیار خوبی برای آموزش و تکرار کلمات است و بازی‌های بی‌شمار و متنوعی وجود دارد که شما می‌توانید با فلش کارت انجام دهید. بازی‌های دیگری هم وجود دارد که شما می‌توانید با کودک‌تان انجام دهید تا به وی کمک کنید که انگلیسی را تمرین کند.

۳.در آموزش زبان انگلیسی برای کودکان از هر موقعیتی استفاده کنید

مزیت آموزش انگلیسی در خانه این است که شما می‌توانید از موقعیت‌های روزمره و اشیای واقعی در داخل خانه برای تمرین و یادگیری به شکل طبیعی و در یک محیط واقعی استفاده کنید. مثلا وقتی کودک‌تان در حال لباس پوشیدن است یا در حال جدا کردن لباس‌ها برای شستن هستید، درباره‌ی لباس‌ها صحبت کنید؛ مثلا (Let’s put on your blue socks, It’s Dad’s T-shirt)

۴. برای کودکتان کتاب‌ داستان بخوانید

کودکان عاشق کتاب‌هایی با رنگ‌های روشن و تصاویر جذاب هستند. با هم به تصاویر نگاه کنید و در حالی‌که به هر تصویر اشاره می‌کنید، کلمات را به زبان بیاورید. بعدا می‌توانید از کودک‌تان بخواهید تا چیزهای مختلف در کتاب را به شما نشان دهد، مثلا «?Where is the cat». بعد از مدتی آنها را تشویق کنید که کلمات را در پاسخ به سؤال «?what is that» به زبان بیاورند. گوش دادن به داستان‌، به کودک کمک می‌کند تا به اصوات و آهنگ کلمات در زبان انگلیسی عادت کند.

۵. از ترانه‌های انگلیسی استفاده کنید

ترانه خواندن یکی از راه های آموزش زبان انگلیسی برای کودکان است. ترانه‌ها راهی واقعا مؤثر برای یادگیری کلمات جدید و بهبود تلفظ هستند. مخصوصا آهنگ‌هایی که با حرکت همراه هستند، برای کودکان کوچک‌تر جذاب‌ترند. چون آنها حتی اگر نتوانند با آهنگ بخوانند، می‌توانند حرکات را تقلید کنند. این حرکات اغلب معنای کلمات موجود در ترانه را نشان می‌دهند.

۶. دستور زبان را هم به کودک‌تان آموزش دهید

برای کودکان کوچک‌تر نیازی نیست که قوانین دستور زبان به شکل دقیق آموزش داده شود، بلکه آنها با شنیدن و استفاده از ساختارهای دستور زبانی مختلف در موقعیت‌ها، به آن عادت می‌کنند. شنیدن دستور زبانی که در موقعیتی مشخص به کار می‌رود از سنین پایین، به کودک شما کمک می‌کند تا از آن به طور طبیعی و به درستی در سنین بالاتر استفاده کند. برای کودکان بزرگ‌تر می‌توانید از تمرینات دستور زبان استفاده کنید. در اینترنت ویدئوها، آزمون‌ها و بازی‌هایی وجود دارد که به کودکان کمک می‌کند به شیوه‌ای تفریحی و به راحتی دستور زبان را یاد بگیرند.

هر رویکردی که برای آموزش انتخاب کنید، مهم‌ترین نکته این است که صبور باشید، تفریح کنید و یادگیری انگلیسی را به تجربه‌ای لذت‌بخش برای خود و کودک‌تان تبدیل کنید. نگران نباشید اگر کودک‌تان بلافاصله انگلیسی صحبت کردن را آغاز نکند. بچه‌ها نیاز به مقداری زمان دارند تا زبان را یاد بگیرند. صبور باشید تا ببینید که آنها در زمان مناسب صحبت کردن به زبان انگلیسی را شروع می‌کنند.


مطلب پیشنهادی : نکات و روش های کاربردی یادگیری زبان انگلیسی

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

ماراتن

ماراتن

در این مقاله داستان ماراتن را خدمت شما عزیزان با ترجمه ی فارسی آن آورده ایم باشد که برای شما دوستان گرامی مفید واقع گردد.


Marathon

Running a marathon has always been a test of human strength and will power. To run a 42 km race is impressive for people in their 20s and 30s, but almost unheard of for the elderly. Amazingly, Fauja Singh was 89 years old when he ran his first marathon

Fauja was born in a small village in northwestern India in 1911. He was a weak child and crawled until the age of five. At the late age of 10, Fauja finally developed enough strength in his legs to properly walk

At that time, the only schools in the area were for rich people, so Fauja worked as a farmer

He married and had children, 3 boys and 3 girls. In 1992, his wife died and most of his children had already moved to England and Canada. Only his son Kuldip, stayed with him

Kuldip and Fauja were very close, working the farm and living in the same house. Then one day a tragedy hit. There was a violent storm with heavy winds. A piece of roofing flew off a restaurant and cut Kuldip’s head off. Fauja was devastated and fell into a deep depression

His other children were worried about him and brought him to England. It was in England when his depression lifted in an unusual way. He started to run with a group of Indian expats. As a child he was weak, but after a lifetime working on a farm he was in good shape. He began to challenge other elderly runners to races and he often won

As he ran, each step became a rhythmic meditation. He only heard his feet hitting the ground. His mind was clear and he felt at peace. When he was running he was able to forget his sadness and anger over losing his son

Aside from running, Fauja had little to do. For once in his life, he didn’t have a farm to work on. His son took care of him, so he no longer needed to work. In India he never owned a TV, but living in England, he had lots of free time and watched TV often. One day he saw people running a marathon on TV and decided that he would do one too

With only 10 weeks before the London marathon, Fauja knew he needed to train, so he found a running coach. Fauja was a simple farmer in India, but he had developed a taste for expensive clothes in England. He showed up for his first training session wearing a stylish 3-piece suit. After arguing with his new coach, he finally went and bought some running clothes

Fauja trained with his new coach every day and slowly increased the distance he ran. After 10 weeks of training he was ready. At the age of 89, he ran his first marathon in 6 hours and 54 minutes

Many non-professional runners do one marathon and feel satisfied. Not Fauja. At the age of 90, he ran it again. This time he completed it almost one hour faster. He was the fastest marathon runner in the world over 90

Fauja began to receive requests for interviews and TV. Adidas put him in a magazine ad bragging about his marathon running times. It said, “6:54 at age 89. 5:40 at age 92. The Kenyans better watch out for him when he hits 100

Fauja continued to run marathons and break records. In 2003, he went to New York to run a marathon. Fauja is a Sikh and like all male Sikhs, he wears a turban. This was not long after the 9/11 terrorist attacks. At this time, there was a lot of anti-Muslim anger and to some Americans, the turban was a symbol of Islam

Fauja knew that some people would think he was a Muslim, but he welcomed the chance to proudly represent his culture. Not everyone was against him. Some people cheered him, but others called him Osama and Saddam. This was Fauja’s most difficult race. He developed bad blisters on his feet. The blisters broke and his feet soon were covered in blood. He couldn’t run anymore, but he wouldn’t stop walking. After 7 hours and 34 minutes, he crossed the finish line. He gave a quick interview with news reporters and then was taken to the hospital

Fauja only ran one more marathon at the age of 102. He has retired from races, but not from running. He said, “I’ll stop running when I die


ماراتن

دویدن در مسابقه دوی مارتن همیشه آزمون قدرت و نیروی اراده بوده است. دویدن 42 کیلومتر مسیر مسابقه توسط بیست یا سی ساله ها بسیار تاثیرگذار است اما تقریبا کسی نشنیده که افراد سالخورده این کار را بکنند. شگفت اینکه فاوجا سینگ 89 ساله بود که اولین ماراتن خود را دوید.

فاوجا در سال 1911 در روستای کوچکی در شمال غربی هند متولد شد. او کودک ضعیفی بود و تا سن پنج سالگی چهار دست و پا می رفت. او در اواخر 10 سالگی سرانجام در پاهای خود توانایی کافی برای درست راه رفتن را به دست آورد.

در آن زمان، تنها مدارس منطقه مختص ثروتمندان بودند، بنابراین فاوجا به کار کشاورزی پرداخت.

او ازدواج کرد و صاحب 3 فرزند پسر و 3 دختر شد. در سال 1992 همسرش مُرد و بیشتر فرزندانش به انگلستان و کانادا نقل مکان کردند. تنها پسرش کولدیپ با او ماند.

کولدیپ و فاوجا بسیار به هم نزدیک بودند، با هم در مزرعه کار می کردند و در یک خانه زندگی می کردند. روزی فاجعه ای رخ داد. طوفان شدیدی رخ داد و باد سهمگینی وزید. تکه ای از پوشش پشت بام یک رستوران جدا شده و در هوا معلق بود و سر کولدیپ را قطع کرد. فاوجا دچار نامیدی و اندوه و به شدت افسرده شد.

بچه های دیگرش نگران او بودند و او را به انگلستان آوردند. در انگلستان بود که افسردگی او مسیری غیرمعمول را طی کرد. او با گروهی از بازنشسته های هندی شروع به دویدن کرد. او در کودکی ضعیف بود، اما پس از یک عمر کار در مزرعه از لحاظ جسمی در شرایط خوبی بود. او شروع به کشاندن دیگر دوندگان سالخورده به مسابقات کرد و اغلب آنها را بُرد.

همانطور که می دوید، هر گام برایش به مدیتیشنی آهنگین تبدیل می شد. او فقط صدای برخورد پاهایش به زمین را می شنید. ذهنش روشن بود و احساس آرامش می کرد. هنگام دویدن می توانست غم و اندوه از دست دادن پسرش را فراموش کند.

فاوجا غیر از دویدن کار دیگری نداشت. اولین بار در عمرش بود که مزرعه ای برای کار کردن نداشت. پسرش از او مراقبت می کرد، بنابراین دیگر نیازی به کار کردن نداشت. او در هند هیچ وقت تلویزیون نداشت، اما با زندگی در انگلستان وقت آزاد زیادی داشت و اغلب تلویزیون تماشا می کرد. یک روز در تلویزیون عده ای را دید که در حال دویدن در ماراتن بودند و به فکر افتاد که او نیز این کار را بکند.

فاوجا می دانست که با 10 هفته ی باقیمانده تا ماراتن لندن نیاز به تمرین دارد، بنابراین یک مربی دو پیدا کرد. فاوجا در هند کشاورز ساده ای بیش نبود، اما در انگلستان به لباسهای گرانقیمت علاقه مند شده بود. او در حالی که کت و شوار و جلیقه ای شیک بر تن داشت در اولین جلسه تمرین ظاهر شد. بعد از بحث با مربی جدیدش بالاخره رفت و چند لباس دوندگی خرید.

فاوجا هر روز با مربی جدیدش تمرین می کرد و به تدریج مسافتی را که طی می کرد، افزایش داد. پس از 10 هفته تمرین آماده شد. او در سن 89 سالگی اولین ماراتن خود را در 6 ساعت و 54 دقیقه دوید.

بسیاری از دونده های غیر حرفه ای در یک ماراتن می دوند و احساس رضایت می کنند. اما فاوجا اینطور نبود. او در سن 90 سالگی، دوباره در ماراتن شرکت کرد. این بار او مسابقه را تقریبا یک ساعت سریعتر به پایان رساند. او سریع ترین دونده ماراتن جهان در رده سنی بالای 90 سال بود.

فاوجا کم کم درخواست مصاحبه و [حضور در برنامه های] تلویزیون دریافت می کرد. آدیداس او را در یک آگهی مجله در حالی به تصویر کشید که در مورد دوران ماراتن خود رجزخوانی می کرد. در آگهی آمده بود «6:54 در 89 سالگی، 5:40 در 92 سالگی. بهتر است کنیایی ها وقتی او را در 100 سالگی می بینند، مراقبش باشند.» فاوجا همچنان به شرکت در ماراتن و شکستن رکوردها ادامه داد. در سال 2003 برای شرکت در یک ماراتن به نیویورک رفت. فاوجا یک سیک بود و مثل همه مردهای سیک عمامه بر سر می گذاشت. هنوز زمان چندانی از حملات تروریستی 11 سپتامبر نگذشته بود.

در این زمان خشم مردم از مسلمانان هنوز بسیار شدید بود و آمریکایی هایی بودند که عمامه را نماد اسلام می دانستند. فاوجا می دانست که برخی افراد فکر خواهند کرد که او مسلمان است، اما او با روی باز از این احتمال استقبال کرد تا با افتخار نماینده ی فرهنگش باشد. همه علیه او نبودند. بعضی از مردم با روی باز او را می پذیرفتند اما بعضی دیگر او را اسامه و صدام خطاب می کردند. این سخت ترین مسابقه ی فاوجا بود. پاهایش تاولهای بدی زده بود. تاولها سر باز کرد و از جراحت پاهایش خیلی زود خون جاری شد. او دیگر نتوانست بدود اما دست از راه رفتن برنداشت. پس از 7 ساعت و 34 دقیقه از خط پایان گذشت. او یک مصاحبه سریع با خبرنگاران داشت و سپس به بیمارستان منتقل شد.

فاوجا فقط در یک ماراتون دیگر در سن 102 سالگی شرکت کرد. او از مسابقات بازنشسته شد اما نه از دویدن. او گفت: «تا زنده ام دست از دویدن برنمی دارم.» (وقتی بمیرم، دست از دویدن برمی دارم.)


مطلب پیشنهادی : معرفی جامع‌ترین خدمات آموزش زبان انگلیسی

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

امتیازات کلاس های مکالمه انگلیسی(قسمت دوم)

انتخاب بهترین کلاس خصوصی مکالمه انگلیسی انتخاب آسانی نیست. در این مقاله به طور خلاصه به ادامه ی امتیازات کلاس های مکالمه انگلیسی را خواهید دانست،

6. توجه خاص به لغت معنی های اشیاء یعنی آماده شدن برای زندگی به زبان انگلیسی
همه ما علاقه داریم که درباره احساس و عقایدمان صحبت کنیم ولی وقتی که شروع به زندگی در یک شهر انگلیسی زبان می کنید تازه به اهمیت لغت معنی های اشیاء پی می برید. آن روز که در یک میهمانی مجبور به اجرای پانتومیم برای توضیح کلمه "دربازکن" شدید تا در نوشابه ای را باز کنید، حس خواهید کرد که کلاس زبان شما شاید بهتر بود شما را برای زندگی واقعی آماده می کرد. واقعیت این است که در بسیاری از آموزشگاه های ایران تاکید بر یادگیری لغت معنی اشیاء دست کم گرفته شده و اثر آن در نمرات داوطلبان در آزمون آیلتس و تافل به شکل شفاف دیده می شود.

7. سفارشی شدن کلاس خصوصی شما بر اساس هدف شما
یادگیری لغت معنی های پیشرفته هرگز تمامی ندارد، بنابراین هدف شما در یادگیری مکالمه انگلیسی در انتخاب لغت معنی ها مهم است. به عنوان مثال تاجر، حسابدار، مهندس، پزشک، دانشمند، سیاستمدار و یا متخصص هرکدام لغت معنی های تخصصی در رشته کاریشون دارند که وقتی به کلاس های مکالمه متوسط می رسیم بهتر است که بیشتر تمرین شوند. و همینطور اگر نیاز به تمرین نگارش خاصی باشد در نظر گرفته شوند. پیشنهاد می شود که در هنگام مشاوره با من قبل از اینکه کلاس شما را با استادتون برنامه ریزی کنیم این مسئله را بفرمایید که به مدرس شما سفارش شود.

8. چطور به انگلیسی فکر کنیم
حقیقت این است که آنچه انگلیسی شما را مثل یک نیتیو (بومی) می کند لهجه نیست، این است که فارسی را انگلیسی صحبت نکنید، تا زمانی که به فارسی فکر کنید و در ذهنتان کلمه به کلمه به انگلیسی برگردانید، جملات شما بوی فارسی می دهد، شاید جمله انگلیسی شما قابل درک باشد، ولی هرگز مثل شخصی که زبان مادرش انگلیسی است نخواهد بود؛ چیزی که باعث فاصله ما از یک انگلیسی زبان است قالب های گفتاری ماست. علت اصلی موفقیت کلاس های مکالمه  استفاده از روش Patternاست که برای یادگیری مکالمه ابداع کردم، در این روش شما با گرامر تنها قالب ها را ویرایش می کنید، قالب ها همیشه بومی هستند و شما نیازی به ساختن یک جمله از صفر ندارید.

9.  آموزش هر چهار مهارت انگلیسی است.
مکالمه مهارت مادر است که هر چهار مهارت را تقویت می کند، لازم است که هر چهارت مهارت شنیدن، گفتن، خواندن و نوشتن به همین ترتیب که ذکر شد در شما به حالت انعکاسی برسد. مهم این نیست که شما چقدر می دانید، مهم این است که چقدر از آنچه می دانید را می توانید به طور ناخودآگاه در مکالمه استفاده کنید، یک راننده وقتی راننده است که به عوض کردن دنده و کلاج هنگام رانندگی فکر نکند، وقتی که شما به این مهارت می رسید دیگر انگلیسی نمی دانید، بلکه انگلیسی زبان شماست.


مطلب پیشنهادی : معرفی جامع‌ترین خدمات آموزش زبان انگلیسی

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

شبیه سازی

شبیه سازی

در این مقاله داستان شبیه سازی را خدمت شما عزیزان با ترجمه ی فارسی آن آورده ایم باشد که برای شما دوستان گرامی مفید واقع گردد.


Cloning

Chance was a Brahman bull, but Ralph loved him like a family dog. Brahman bulls weigh between 1,000 and 2,200 pounds. They are intelligent and relatively calm animals, but they have large horns and can be very dangerous. Chance wasn’t one of the dangerous ones. Even though he was more than 2,000 pounds, he would lick Ralph’s face and lovingly rub his head against Ralph’s wife, Sandy

Ralph is the owner of Ralph Fisher’s Photo Animals, a company that provides animals for events around the US. For many years he brought his bull to parades and parties and people would have their picture taken with Chance the bull. Chance was photographed with rock stars, politicians and even met Mother Theresa. He was probably the most photographed bull in history and even appeared in Hollywood movies

Chance was such a trusted animal, that Ralph let him freely leave the fenced area where the other bulls lived. Chance would often peacefully sit in the grass under a tree outside Ralph’s kitchen window

One rainy day Chance didn’t show up to eat and Ralph went looking for him. He had died. Chance was 19 years old, and had lived a good life, but Ralph was devastated by his death

He planned to have Chance stuffed so he could hold onto the memory of his dear pet, but first he had to skin him. Ralph loved this bull like a family member. It was a tough thing to do, but he got his knife and got to work. He skinned and cried and skinned and cried all day in the rain until he was done

Three months earlier Chance went to Texas A&M University to have a mole removed. Ralph heard that the university was planning to clone an animal. He knew that Chance was getting old and wouldn’t live long. Chance was 19 years old, which was 88 years old in people years. Ralph begged the doctors at the university to clone Chance. At first they refused, but Ralph wouldn’t leave them alone. Finally they agreed to do it

Ten months after Chance died, Chance’s clone was born. Ralph named the clone Second Chance. The first time they let Second Chance free, unbelievably he went and sat down under the original Chance’s favorite tree outside of Ralph’s kitchen window

This wasn’t the only strange thing. Second Chance also had the same eating pattern as the original Chance. He’d pull his head out of the food bucket to chew in between bites Ralph had worked with animals his whole life but had never seen any animal do this except for Chance and Second Chance. Second Chance also seemed to recognize Ralph and always came to him

The doctors reminded Ralph that Second Chance was just a clone. He had the same DNA, but he wasn’t the same animal. Ralph and Sandy couldn’t help but feel that the original Chance had returned to them

As Second Chance grew, he began to look more and more like the original Chance. On his fourth birthday, Ralph invited friends and family to have a birthday party. Everyone took pictures with Second Chance, blew out candles and ate cake. At the end of the day, Ralph led Second Chance back to his stall

Until that day, Second Chance had seemed identical to Chance, but that night he did something very different. He attacked Ralph, goring him with his horns from behind. He slammed Ralph to the ground and stepped on him. Second Chance was over 2,000 pounds and badly injured Ralph. As he was being attacked, he couldn’t believe that Second Chance would do this to him. Ralph was in bad shape, but it wasn’t just his body that was damaged. He loved Second Chance like a family member and his feelings were also deeply hurt

Ralph couldn’t understand why Second Chance attacked him, but he forgave him. A year and a half later the same thing happened. Second Chance attacked Ralph again. This time he threw Ralph into the air and repeatedly rammed him. Again Ralph went to the hospital and needed stitches, and again Ralph forgave Second Chance

At the age of 8, Second Chance had problems with his stomach and died. Clones are known to have health problems, but the doctors couldn’t say if this is why he diedRalph and his family were devastated again. His wife sent an email to friends about second Chance. It said, “We have given God the glory for giving Chance back all these 8 plus years, but it never occurred to us that by having a clone that we would lose him twice


شبیه سازی

چنس یک گاو برهمن بود، اما رالف مثل یک سگ خانگی او را دوست داشت. گاوهای برهمن بین 1000 تا 2200 پوند وزن دارند. آنها حیوانات هوشمند و نسبتا آرامی هستند اما شاخهای بزرگ دارند و ممکن است بسیار خطرناک باشند. چنس یکی از آن گاوهای خطرناک نبود. اگرچه او بیش از 2000 پوند وزن داشت، صورت رالف را می لیسید و سرش را از روی محبت به سندی همسر رالف می مالید.

رالف صاحب شرکت حیوانات مخصوص عکاسی رالف فیشر است که حیوانات را برای رویدادهای مختلف سراسر ایالات متحده تامین می کند. او سالها گاو نر خود را به رژه ها و مهمانی ها می برد و مردم دوست داشتند با چنس عکس بگیرند. چنس با ستارگان موسیقی راک و سیاستمداران عکس گرفت و حتی مادر ترزا را نیز ملاقات کرد. احتمالا در طول تاریخ او گاوی است که بیشترین عکس را گرفته است و حتی در فیلم های هالیوودی نیز ظاهر شده است.

چنس چنان حیوان قابل اطمینانی بود که رالف به او اجازه داد آزادانه از محوطه ی حصارکشی شده ای که دیگر گاوها در آن زندگی می کردند، خارج شود. چنس اغلب به آرامی زیر درختی پشت پنجره آشپزخانه رالف روی چمن می نشست.

چنس در یک روز بارانی برای علف خوردن ظاهر نشد و رالف دنبال او گشت. او مُرده بود. چنس 19 ساله بود و خوب عمرکرده بود اما رالف با مرگ او کاملا نابود شد.

او نقشه کشیده بود که پوست چنس را پر کند تا بتواند خاطره ی حیوان خانگی عزیزش را حفظ کند، اما ابتدا مجبور بود پوستش را بکند. رالف این گاو را مانند یکی از اعضای خانواده اش دوست داشت. کار سختی بود، اما او چاقو را برداشت و دست به کار شد. او تمام روز زیر باران پوست کند و گریه کرد و پوست کند و گریه کرد تا کارش تمام شد.

چنس سه ماه پیش از آن به دانشگاه اِی اند اِم تگزاس رفت تا یکی از خالهایش را بردارند. رالف شنیده بود که دانشگاه قصد دارد حیوانی را شبیه سازی کند. او می دانست که چنس پیر شده است و زیاد زنده نمی ماند. چنس 19 ساله بود که معادل 88 سالگی در انسانها است. رالف از پزشکان دانشگاه خواهش کرد تا چنس را شبیه سازی نمایند. آنها ابتدا قبول نکردند، اما رالف دست از سرشان بر نمی داشت. سرانجام آنها موافقت کردند که این کار را انجام دهند.

ده ماه پس از مرگ چنس، همتای شبیه سازی شده ی او به دنیا آمد. رالف او را چنس دوم نامید. اولین باری که آنها چنس دوم را باز و آزاد کردند، به شکلی باور نکردنی زیر درخت مورد علاقه ی چنس اصلی پشت پنجره آشپزخانه رالف نشست. این تنها چیز عجیب نبود. چنس دوم همان عادتهای غذایی چنس اصلی را داشت. او هر بار که سرش را داخل سطل می کرد برای جویدن آن سرش را بیرون می آورد. رالف تمام عمرش را با حیوانات کار کرده بود اما به جز چنس و چنس دوم هیچ حیوان دیگری را ندیده بود که این کار را بکند. همچنین به نظر می رسید که چنس دوم نیز رالف را می شناخت و همیشه پیش او می آمد.

پزشکان به رالف یادآوری کردند که چنس دوم تنها یک حیوان شبیه سازی شده است. او همان DNA را داشت، اما همان حیوان قبلی نبود. رالف و سندی نتوانستند جلوی خود را بگیرند و احساس می کردند که چنس اصلی پیش آن بازگشته است.

همانطور که چنس دوم رشد می کرد، بیشتر و بیشتر شبیه چنس اصلی می شد. رالف در چهارمین سالروز تولدش، دوستان و خانواده را به جشن تولد دعوت کرد. همه با چنس دوم عکس گرفتند، شمع ها را فوت کردند و کیک خوردند. در پایان روز، رالف چنس دوم را به آخورش هدایت کرد.

چنس دوم تا آن روز شبیه چنس به نظر می رسید اما در همان شب او کار بسیار متفاوتی انجام داد. او به رالف حمله کرد و از پشت سر او را شاخ زد. او رالف را به زمین کوبید و او را لگد زد. چنس دوم بیش از 2000 پوند وزن داشت و رالف را به شدت مجروح کرد. رالف در حین حمله نمیتوانست باور کند که چنس دوم این کار را در حق او انجام دهد. رالف به شدت آسیب دیده بود اما تنها بدن او نبود که صدمه دید. او چنس دوم را مانند یک عضو خانواده دوست داشت و احساساتش نیز شدیدا جریحه دار شده بود.

رالف نمیتوانست بفهمد که چرا چنس دوم به او حمله کرده است اما او را بخشید. یک سال و نیم بعد همان اتفاق رخ داد. چنس دوم دوباره به رالف حمله کرد. این بار او رالف را به هوا پرتاب کرد و بارها و بارها او را لگدکوب نمود. باز هم رالف به بیمارستان رفت و نیاز به بخیه داشت و باز هم چنس دوم را بخشید.

چنس دوم در سن 8 سالگی دچار مشکلی در معده اش شد و مُرد. حیوانات شبیه سازی شده به داشتن مشکلات جسمی شناخته شده اند، اما پزشکان نتوانستند بگویند که آیا دلیل مرگ او همین مشکلات بوده است یا نه. رالف و خانواده اش دوباره نابود شدند. همسرش ایمیلی درباره چنس دوم برای دوستانش فرستاد. در این ایمیل آمده است: « ما در تمام این 8 سال به خاطر باز گرداندن چنس به ما خدا را شکر می کردیم اما هرگز به این فکر نکرده بودیم که اگر همتای او را داشته باشیم او را دوباره از دست می دهیم.»


مطلب پیشنهادی : داستان مقصد زندگی The purpose of life

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

تغییر حافظه

تغییر حافظه

در این مقاله داستان تغییر حافظه را خدمت شما عزیزان با ترجمه ی فارسی آن آورده ایم باشد که برای شما دوستان گرامی مفید واقع گردد.


Memory Alternation

Love is the most powerful of human emotions, and new love can make us feel alive like nothing else. The other side of love is the pain of love that has come and gone. Most of us have experienced lost love at some point, and many people believe that time heals all wounds. Could there be another way? What if we could erase the pain of lost love

In the movie, Eternal Sunshine of the Spotless Mind, which takes place in the future, a company exists that provides a service to people who want to erase their memories. Here is the story of what happens to a man named Joel: Joel Barish was a quiet, reserved man. His life wasn’t particularly exciting, but he liked things that way. One Valentine’s Day, Joel woke up in a strange mood, which he couldn’t describe. He dressed himself and got ready for work, but when he stepped out the door, he decided not to go

Instead, for some reason he can’t explain, Joel got on a train headed to the beach area of Montauk, Long Island. Once he arrived there, he sat on the beach all by himself and wrote in his journal. While he was writing, a girl with dyed blue hair caught his eye, but he couldn’t find the courage to approach her

On the way home though, it turns out he and the blue-haired girl were on the same train. She introduced herself to Joel as Clementine Kruczynski. Joel felt that the conversation was awkward yet familiar, all at the same time. Even though Clementine had a different personality than Joel, he was still attracted to her. He called her as soon as he got home to make plans with her for the next day

The next night, Joel and Clementine visited the Charles River and laid together on the ice. Their opposite personalities seemed to click and they both felt themselves falling in love with each other. It felt like love at first sight. In reality though, Joel and Clementine were old lovers who had forgotten each other. They first met long before the train ride. They met two years earlier and already shared a passionate relationship. It ended in a lot of emotional pain for both of them. So much so, they wished they could forget about each other

After they broke up, Clementine decided to have all memories of Joel erased from her brain. She contacted a medical company called Lacuna, Inc., which specializes in altering people’s memories. Once the procedure was complete, Clementine no longer had any idea that Joel even existed. Joel on the other hand, still had all his memories of Clementine. At one point, he missed Clementine so badly that he went out looking for her. When he found her, she was kissing another man, and when Joel approached her, she didn’t even recognize him. This upset Joel, since he couldn’t understand how she could forget about him and move on so soon

He discussed his feelings with friends, who told him that Clementine had Joel erased from her memory

After hearing what Clementine did, Joel also decided to erase Clementine from his memory

Two years later, fate or random chance brings Joel and Clementine together again on the beach in Long Island. Now that they are meeting for a second time, they have another chance to make the relationship work. While they don’t remember each other, they do both feel an instant connection to one another. Even though they both feel like they are starting a new relationship, will they be fated to break up in the same way all over again

Eternal Sunshine of the Spotless Mind is a fictional movie, but there is truth behind the concept of memory alteration. Scientists have discovered a way to alter memories. They hope to be able to erase traumatic memories from a person’s brain. They are still several years away from testing this theory on humans though. Right now, they are using mice as test subjects

The scientists have discovered a gene in the brain called the tet1 gene. This gene is responsible for memory extinction, which is the process of new memories replacing old ones. The theory is, the higher the activity of the tet1 gene, the easier it will be to erase old memories

To test this theory, they placed each mouse into a cage, where once inside, each mouse received an electric shock. The mice began to associate the cage with the electric shock, which was a traumatic experience for them. Then the scientists split the mice into two separate groups. The first group retained their tet1 gene as normal, while the second group had their tet1 gene removed. The mice were then placed inside of the cage again, this time without the electric shock. Over time, the mice with the normal tet1 gene learned to not be afraid of the cage. Their painful memories faded over time. Their new memories replaced the old, traumatic memory of the electric shock, and they no longer had anything to fear

The mice with the tet1 gene removed were just as afraid of the cage as ever. Without the tet1 gene to replace their traumatic memories, the mice’s old memory of the painful electric shock stayed strong

In the future, this research into the tet1 gene may help humans forget painful memories. But it is only a small piece of the puzzle. The scientists have discovered which gene is responsible for replacing old memories. What they haven’t figured out is how to select individual memories they want to replace. For fictional Clementine and Joel, they still kept all the old memories from their past, and erased only the ones they no longer wanted to keep. That is much more advanced than the experiment with the mice. That said, the experiment is definitely moving us in a direction that will change the shape of the human experience

Is erasing painful memories the key to happiness? The search for happiness is a growing fad in the world of psychology. Of course, we all want to be happy, but erasing sad memories might not be the best way. While sadness and pain is something people naturally try to avoid, these situations sometimes give us the greatest opportunity for personal growth. And of course, the pain we experience in our lives doesn’t just make us stronger. The experience of overcoming suffering and learning how to handle pain becomes a part of our identity. Who would you be if you had never experienced the pain of loss? You’d probably be a much different person. And how much sympathy and compassion for others in pain would you have if you had no experience of pain yourself


تغییر حافظه

عشق قدرتمند ترین احساس انسانی است و هیچ چیز جز یک عشق تازه نمی تواند در ما احساس زنده بودن ایجاد کند. روی دیگر سکه ی عشق درد و رنجی است که آمده و رفته است. بسیاری از ما زمانی عشق ناکامی را تجربه کرده ایم و بسیاری از مردم بر این باورند که زمان همه ی زخمها را التیام می بخشد. آیا راهی دیگری هم وجود دارد؟ چه می شد اگر می توانستیم درد عشق ناکام را پاک کنیم؟ در فیلم درخشش ابدی یک ذهن پاک، که در آینده اتفاق می افتد، شرکتی وجود دارد که به کسانی که می خواهند خاطرات خود را پاک کنند، خدماتی ارائه می دهد. داستانی که برای مردی به نام جوئل رخ می دهد از این قرار است: جوئل باریش مردی آرام و خویشتن دار بود. زندگی او هیجان خاصی نداشت، اما او زندگی را اینگونه دوست داشت (از زندگی اش راضی بود). یک سال در روز عشاق (روز ولنتاین) جوئل با حس و حال عجیبی که نمی توانست توصیفش کند، از خواب برخواست. لباس پوشید و آماده رفتن به محل کارش بود، اما هنگامی که از در خارج شد، تصمیم گرفت نرود.

جوئل به دلایلی که نمیتوانست توضیح دهد، سوار قطاری شد که به سمت ساحل مونتاوک، لانگ آیلند می رفت. هنگامی که به آنجا رسید، تنهای تنها در ساحل نشست و شروع به نوشتن در دفترچه خاطراتش کرد. در حالی که مشغول نوشتن بود، دختری با موهای رنگ شده آبی را دید، اما جرأت نداشت به او نزدیک شده و سر صحبت را باز کند.

با این حال در راه بازگشت معلوم شد که او و دختر مو آبی در یک قطار هستند. او خودش را کلمنتین کروچینسکی معرفی کرد. جوئل احساس کرد که گفتگویشان ناشیانه اما در عین حال آشنا است. با اینکه شخصیت کلمنتین با جوئل فرق داشت، جوئل جذب او شده بود. جوئل به محض رسیدن به خانه به او زنگ زد تا برای فردای آن روز با او برنامه ای ترتیب دهد.

شب بعد جوئل و کلمنتین از چارلز ریور دیدن کردند و با هم روی یخ دراز کشیدند. به نظر می رسید شخصیت های متضاد آنها با هم جور شده و هر دوی آنها احساس می کردند دارند عاشق می شوند. به نظر می آمد در نگاه اول عاشق شده اند. اما در واقع، جوئل و کلمنتین، دلداده های کهنه کاری بودند که یکدیگر را فراموش کرده بودند. آنها مدتها پیش از آن اولین بار همدیگر را قبل از سوار شدن به قطار ملاقات کرده بودند. آنها دو سال قبل آشنا شده بودند و رابطه ای پرشور با هم داشتند. این رابطه با رنج عاطفی زیادی برای هر دوی آنها به پایان رسید. این رنج به حدی زیاد بود که آرزو می کردند بتوانند یکدیگر را فراموش کنند.

کلمنتین پس از جدایی تصمیم گرفت تمام خاطرات جوئل از مغزش پاک شود. او با یک شرکت پزشکی به نام شرکت لاکونا که متخصص تغییر خاطرات مردم بود، تماس گرفت. وقتی فرایند تمام شد، کلمنتین دیگر هیچ چیز از وجود جوئل به یاد نداشت. از سوی دیگر جوئل هنوز خاطرات خود از کلمنتین را به یاد داشت. یکبار او به حدی دلتنگ کلمنتین بود که برای یافتن او بیرون رفت. وقتی کلمنتین را پیدا کرد، او داشت مرد دیگری را می بوسید و وقتی جوئل به او نزدیک شد، کلمنتین حتی او را نشناخت. این مسئله جوئل را بسیار آزرد زیرا او نمی توانست درک کند کلمنتین چطور توانسته به این زودی او را فراموش کرده و به زندگی ادامه دهد.

او احساسش را با دوستانش در میان گذاشت و آنها به او گفتند که کلمنتین خواسته جوئل را از حافظه اش پاک کنند.

جوئل نیز پس از اینکه شنید کلمنتین چه کرده است، تصمیم گرفت کلمنتین را از حافظه اش پاک کند.

دو سال بعد، سرنوشت یا تصادف جوئل و کلمنتین را دوباره در ساحل لانگ آیلند سر راه هم می گذارد. اکنون که آنها برای دومین بار یکدیگر را ملاقات می کنند، فرصت دیگری دارند تا رابطه ای بهتر بسازند. آنها در عین حال که یکدیگر را به یاد نمی آورند، پیوندی نزدیک به یکدیگر احساس می کنند. با اینکه هر دوی آنها احساس می کنند رابطه جدیدی را شروع می کنند، آیا این رابطه نیز مانند رابطه ی قبلی آنها به شکست منتهی خواهد شد؟ درخشش ابدی یک ذهن پاک فیلمی تخیلی است، اما مفهوم تغییر حافظه حقیقت دارد. دانشمندان راهی برای تغییر خاطرات کشف کرده اند. آنها امیدوارند بتوانند خاطرات آسیب زا را از مغز انسان پاک کنند. با این حال هنوز چندین سال وقت لازم دارند تا بتوانند این نظریه را روی انسانها آزمایش کنند. در حال حاضر، آنها از موشهای آزمایشگاهی استفاده می کنند.

دانشمندان ژنی به نام ژن tet1 در مغز شناسایی کرده اند. این ژن مسئول پاک شدن حافظه است (فرآیندی که طی آن خاطرات جدید جایگزین خاطرات قدیمی می شود). نظریه این است که هر چه میزان فعالیت ژن فوق بیشتر شود پاک کردن خاطرات کهنه آسانتر می شود.

آنها برای آزمودن این نظریه، هر موش را درون قفسی گذاشتند که در بدو ورود شوک الکتریکی به آنها وارد می شد. به تدریج موشها قفس را با شوک الکتریکی که برایشان تجربه ای تهاجمی بود، مرتبط یافتند. سپس دانشمندان موشها را به دو گروه جداگانه تقسیم کردند. گروه اول ژن tet1 خود را به شکل طبیعی آن حفظ کردند، در حالی که ژن tet1 گروه دوم حذف شد. سپس موش ها دوباره داخل قفس قرار گرفتند، اما این بار شوک الکتریکی در کار نبود. با گذشت زمان، موش های دارای ژن tet1 طبیعی یاد گرفتند که از قفس نترسند. خاطرات دردناک آنها در طول زمان از بین رفت. خاطرات جدید جایگزین خاطره قدیمی و آسیب زای شوک الکتریکی شد و دیگر از هیچ چیز نترسیدند.

موش هایی که ژن tet1 آنها از بین رفته بود، مانند گذشته از قفس می ترسیدند. بدون وجود ژن tet1 برای جایگزینی خاطرات آسیب زا خاطرات قدیمی موشها از شوک دردناک قوی باقی ماند.

این تحقیق روی ژن tet1 ممکن است در آینده به انسان در فراموش کردن خاطرات دردناک کمک کند. اما این فقط بخش کوچکی از معما است. دانشمندان کشف کرده اند کدام ژن مسئول جایگزینی خاطرات کهنه است. آنچه آنها متوجه نشده اند این است که چگونه تک تک خاطراتی را که می خواهند جایگزین کنند، انتخاب نمایند. کلمنتین و جوئلِ خیالی ما هنوز تمام خاطرات قدیمی خود از گذشته را داشتند و فقط آنهایی را که دیگر نمی خواستند نگه دارند، پاک کردند. این بسیار پیشرفته تر از آزمایش موشها است. اما به هر حال این آزمایش قطعا ما را در مسیری قرار می دهد که شکل تجربه ی انسان را تغییر خواهد داد.

آیا پاک کردن خاطرات دردناک کلید خوشبختی است؟ جستجوی خوشبختی در دنیای روانشناسی به تمایلی رو به رشد تبدیل شده است. البته ما می خواهیم خوشحال باشیم اما شاید پاک کردن خاطرات غم انگیز بهترین راه حل نباشد. در حالی که مردم به طور طبیعی سعی می کنند از اندوه و درد اجتناب کنند، این شرایط گاهی بزرگترین فرصت را برای رشد شخصی ما فراهم می کند. البته درد و رنجی که در زندگی تجربه می کنیم، فقط منجر به قوی تر شدنمان نمی شود. تجربه غلبه بر رنج و یادگیری نحوه برخورد با درد و رنج بخشی از هویت ماست. اگر شما هرگز درد فقدان (شکست) را تجربه نمی کردید، که بودید؟ احتمالا شخص بسیار متفاوتی می شدید. اگر خودتان طعم درد و رنج را نچشیده بودید، چطور با کسانی که درد می کشند همدردی و دلسوزی می کردید؟


مطلب پیشنهادی : داستان مقصد زندگی The purpose of life

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

امتیازات کلاس های مکالمه انگلیسی(قسمت  اول)

1.     یادگیری تئوریک گرامر بی فایده است، یاد بگیریم که چطور صحیح صحبت کنیم .

شما گرامر ها را می دانید ولی باز هنگام صحبت کردن به سرعتی که لازم است به ذهن شما نمی رسند و اگر هم برسند مطمئن نیستید که کدام گرامر بهترین انتخاب است. سیستم آموزش انگلیسی در مدارس عمومی ایران به ما ثابت کرد که یادگیری گرامر محض کمک زیادی به مکالمه نمی کند، در غیر این صورت سالها تدریس انگلیسی در مدارس راهنمایی و دبیرستان برای تسلط بر مکالمه کافی بود. از طرف دیگر هیچ کدام از ما برای یادگیری زبان شیرین فارسی از گرامر شروع نکردیم، با این حال می دانیم که دستورزبان به ما کمک می کند که راحت تر جملات را  بفهمیم، مخصوصاً در خواندن متون سنگین ادبیات. همینطور زیبا تر و صحیح تر صحبت کنیم. برای موفقیت در مکالمه لازم است که شما در هنگام صحبت کردن کاربرد واقعی گرامر هارا حس کنید.

2.     مهم نیست که چند لغت می دانیم، مهم این است که چند لغت در هنگام مکالمه به ذهنمان می رسد

متد یادگیری لغت معنی لازم است که شنیداری باشد، نه فقط خواندن. تقویت حافظه لازم است که با تصور و خاطره همراه باشد، لغت معنی که حفظ می کنید لازم است که به شکل شفاهی تمرین شود. مرکز حافظه شنوایی از حافظه بینایی جداست، نوشتن روش تمرین لغت معنی نیست. وقت با ارزش کلاس شما نباید صرف آموزش لغت معنی شود، بلکه لغت معنی ها با منابع کامل در خانه یادگرفته می شوند و در کلاس در جمله سازی و مکالمه آنقدر تمرین می شوند که یادآوری آنها انعکاسی شود. با روش تمرین در این مقاله بیشتر آشنا شوید.

3.     کلاس مکالمه وقت یادگیری نیست، وقت تمرین شفاهی آنچه یادگرفتیم است

در آکادمی عبادی تمرکز بسیار بیشتری روی تمرین مکالمه وجود دارد. تمرین در هر جلسه لازم است که آنقدر باشد که شما فقط گرم نشوید، بلکه از صحبت کردن خسته شوید، گفتن فقط چند جمله شما را به این مرحله نمی رساند، برای هر زبان آموز در هر جلسه لااقل لازم است که 90 دقیقه وقت تمرین مکالمه باشد، به همین علت جلسات آکادمی عبادی 120 دقیقه ای  و بدون زنگ تفریح برگزار می شود. ( مگر زبان آموز درخواست دیگری داشته باشد) بعد از فقط طی کردن دو ترم، شما به این توانایی می رسید که در کلاس سخنرانی کنید،در حالیکه مدرس شنونده است و از اشتباهات شما نکته بر می دارد.

4.     تمرکز بر روی تلفظ صحیح به جای لهجه نیتیو رمز زیبایی کلام است

می شنوید که شخصی می گوید می خواهد لهجه آمریکایی را یاد بگیرید، از خودتان می پرسید که آیا واقعاً مردم آمریکا همه یک لهجه دارند؟ کشوری با 360 میلیون نفر جمعیت و 50 ایالت که هر  کدام به وسعت یک کشور است، همه با یک لهجه صحبت می کنند؟! آن وقت مردم اصفهان، بندرعباس، مشهد  و یا  رشت که با ما چند کیلومتر فاصله دارند این همه تفاوت لهجه دارند؟حقیقت این است که  لهجه هر ایالت  قدری با ایالت دیگر فرق می کند، اما تلفظ صحیح آمریکایی در همه آمریکا یکی است، همینطور که تلفظ بریتیش در همه انگلستان یکسان است. تلفظ گونه ای است که هر کلمه ادا می شود، در حالیکه لهجه آهنگی است که جمله با آن بیان می شود.

5.     چه بیانی نشان دهنده کلاس اجتماعی شماست؟

در کالیفرنیا زندگی می کنم، ثروتمند ترین ایالت آمریکا که از تمامی دنیا مردمی در آن جمع شدند، در روابط اجتماعی می بینم که مهم نیست که مردم چه لهجه ای دارند، مهم است که در بیان آن ها تلفظ زیبا، گرامر صحیح و لغت معنی پیشرفته به ظرافت گلچین شده باشند تا نشان دهد که از کلاس اجتماعی بالا برخوردار هستند، قسمتی از منش ما نوع صحبت کردن ماست، مردم هر شهر همه یک لهجه دارند، اما زیبایی بیان آن ها نسبت به سطح تحصیلات و طبقه اجتماعی اشان فرق می کند. تلفظ زیبا، گرامر صحیح و انتخاب درست لغت معنی های پیشرفته، کلید موفقیت شما در جذب شنوندگان است. 


مطلب پیشنهادی : معرفی جامع‌ترین خدمات آموزش زبان انگلیسی

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

اسرار ماه

اسرار ماه

در این مقاله داستان اسرار ماه را خدمت شما عزیزان با ترجمه ی فارسی آن آورده ایم باشد که برای شما دوستان گرامی مفید واقع گردد.


The Moon’s Mysteries

The first step on the moon by astronaut Neil Armstrong was said to be “one small step for man, one giant leap for mankind.” But for many of the twelve men who’ve been there, that “one small step” completely changed the way they saw the world. Some returned feeling as if they’d experienced enlightenment. Others spent the years following their lunar exploration depressed and hiding from the press. Some say that those quiet astronauts saw things the others hadn’t – secret things that they were asked to cover up

After stepping on the moon, Buzz Aldrin’s life fell apart. He went into a deep depression. His marriage of 21 years ended. He remarried and was divorced again within two years. He became an alcoholic. Within a few years, the former astronaut found himself selling used cars to make a living. When approached by the press, he seemed agitated and reluctant to share details of his mission

Neil Armstrong, the first man on the moon, is also said to have been reclusive and possibly withdrawn. He also frustrated interviewers with his refusals and extremely private nature

Many people have wondered why they would struggle after such an achievement. Some believe it was because the entire moon landing was a hoax. Some think they saw proof of alien life but it was kept quiet. Buzz did say in one interview that he observed a light moving alongside the ship. Others think that Buzz was just jealous at being the second man on the moon and Neil had always been quiet. We may never know because NASA erased the original moon landing footage

Whatever caused their depression, the truth is that there are many oddities about the moon. It has been a source of fascination since the dawn of humanity. Many ancient peoples worshipped it as a god or told legends about it. The Zulu tribe of Africa, for example, tells of two alien brothers who towed the moon into place and gave us the rhythms of the Earth

Even today, its mysteries tantalize our minds. For example, the moon is 400 times smaller than the sun and 400 times closer to the Earth. Because of this mysterious coincidence, when the moon passes in front of the sun during an eclipse, the moon completely blocks the much bigger sun

Yet scientists say that if the moon were not as it is, life may not have evolved past the sea. The moon affects the tides, and the tides made it possible for some sea creatures to reach land, where they eventually evolved into land animals

Robotic landers sent by billionaires looking to mine the moon for gold and other resources are slated to begin as early as 2020. Perhaps some of its secrets will be revealed then


اسرار ماه

گفته می شد که اولین گامهایی که توسط نیل ارمسترانگ فضانورد روی ماه برداشته شد، «قدمهای کوچکی برای یک انسان و جهشی بزرگ برای بشریت» بود. اما «آن گام کوچک» جهان بینی اغلب آن دوازده نفری را که در آنجا حضور داشته اند، کاملا تغییر داد. بعضی از آنها با این احساس بازگشتند که گویی وارستگی را تجربه کرده اند. برخی دیگر سالهای پس از سفر تحقیقاتی خود به ماه افسرده شده و از رسانه ها دوری می کردند. بعضی می گویند این فضانوردانِ آرام چیزی را دیده اند که دیگران آن را ندیده اند- چیزهای رمزآلودی که از آنها خواسته شده تا آنها را مسکوت نگه دارند.

زندگی بوز آلدرین پس از قدم گذاشتن روی ماه نابود شد. او به شدت افسرده شد. زندگی مشترکش پس از 21 سال به طلاق انجامید. او دوباره ازدواج کرد و باز هم در عرض دو سال طلاق گرفت. به الکل معتاد شد. فضانورد سابق در طی چند سال، برای گذران زندگی به فروش خودروها مستعمل روی آورد. هنگامی که با مطبوعات روبرو می شد، هیجان زده به نظر می رسید و تمایلی به بیان جزئیات ماموریتش نداشت.

همچنین گفته می شود نیل آرمسترانگ، اولین مردی که پا روی ماه گذاشت، نیز مردم گریز و احتمالا منزوی شده است. او نیز با امتناعهای خود از حرف زدن و طبیعت بسیار کم حرف مصاحبه گران را خسته کرد.

بسیاری از مردم از خود می پرسند که چرا آنها پس از چنین دستاوردهای بزرگی درگیر این مسائل هستند. بعضی معتقدند که این امر به این دلیل است که فرود ماه فریبکاری بود. بعضی ها فکر می کنند آنها شواهد وجود موجودات بیگانه را دیدند اما آن را مخفی نگاه داشته اند. بوز در یک مصاحبه گفت که نوری را در حال حرکت در کنار سفینه مشاهده کرده بود. دیگران فکر می کنند بوز از اینکه دومین نفری بوده که روی ماه پا گذاشته به نیل حسودی می کرده و نیل همیشه سکوت کرده بود. شاید ما هرگز ندانیم، زیرا ناسا فیلم اصلی فرود ماه را پاک کرده است.

هر چیز که باعث افسردگی آنها شده باشد، حقیقت این است که ماه اسرار بسیاری دارد. ماه از آغاز خلقت بشرمایه ی شگفتی بوده است. بسیاری از انسانهای باستان آن را به عنوان الهه ای پرستش می کردند و یا افسانه هایی درباره اش می گفتند. به عنوان مثال، قبیله زولو در آفریقا از دو برادر بیگانه می گویند که ماه را سر جایش گذاشته و آهنگ پدیده های روی زمین را برای ما ایجاد کرده اند.

حتی امروزه نیز اسرار آن ذهن ما را مشتاق ولی محروم باقی می گذارد. به عنوان مثال، ماه 400 بار کوچکتر از خورشید و 400 بار به زمین نزدیکتر است. به دلیل این تلاقی مرموز، هنگام خورشید گرفتگی زمانی که ماه از مقابل خورشید عبور می کند، ماه خورشیدی را که بسیار بزرگتر است کاملا پوشش می دهد.

با این حال دانشمندان می گویند اگر ماه نبود، شاید حیات از دریا به خشکی نمی رسید. ماه بر جزر و مد تاثیر می گذارد و جزر و مد امکان رسیدن برخی موجودات دریایی به زمین و در نهایت تکامل آنها و تبدیلشان به حیوانات خشکی را فراهم کرد.

قرار است روباتهای کاوشگری که میلیاردرها برای جستجوی طلا و معادن دیگر به ماه می فرستند از سال 2020 شروع به کار کنند. شاید از آن به بعد بعضی از اسرار ماه کشف شود.


مطلب پیشنهادی : معرفی جامع‌ترین خدمات آموزش زبان انگلیسی

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا
  • ۰
  • ۰

سیاستمدار متنفر از یهودیان، اصل و نصب یهودی خویش را کشف می کند

در این مقاله داستان سیاستمدار متنفر از یهودیان، اصل و نصب یهودی خویش را کشف می کند را خدمت شما عزیزان با ترجمه ی فارسی آن آورده ایم باشد که برای شما دوستان گرامی مفید واقع گردد.


Jew Hating Politician Discovers His Jewish Roots

Csanad Szegedi hated Jewish people until he learned that he himself was a Jew. Szegedi was a Hungarian politician who believed that Jews were a greedy and scheming people who stood in the way of Hungary being a proud Christian nation

He made his feelings clear on talk shows, stages, and in the country’s parliament. He became the Vice President of a radical nationalist party, which encouraged hatred of other cultures. He even co-founded a militia, which was later disbanded for generating ethnic tension and threatening public order through its militaristic demonstrations

He sold nationalist products in his store and pushed nationalist propaganda in his media company. His entire professional reputation was built on his hatred and fear of other cultures. As his nationalist party grew, so did his fame

In 2012, something happened that Szegedi could never have expected. An acquaintance, who held a grudge against Szegedi, somehow found his maternal grandmother’s birth certificate. He informed Szegedi that his blonde haired, blue-eyed grandmother was actually Jewish

When Szegedi confronted his grandmother about being Jewish, she confirmed his fearShe was a survivor of Auschwitz. She had covered the concentration camp number tattooed on her arm her whole life. She had hidden her heritage because she no longer wanted to be Jewish. His late grandfather, it turned out, had also been a survivor of the Holocaust

Szegedi’s identity was shattered. He no longer knew who he was and he fell into a depression. After hiding the knowledge for a few months, the story broke. The cat was out of the bag . His political career was in ruins

These days, Szegedi says he has learned from his mistakes. He has visited Auschwitz. He has burned copies of his nationalist biography. He has even converted to an ultra-orthodox form of Judaism. And to add to the absurdity of his life story, he claims he is now an activist against anti-semitism in Europe. Not everyone is convinced though. Szegedi has been welcomed by some, but has been turned away by others who are not so quick to forgive his past. Some even question whether he was truly ignorant of his Jewish heritage while he was spreading hate as a nationalist politician

A leopard can’t change his spots is an English expression that means we are who we are. Even if a person pretends to change on the outside, their true nature remains the same. Others believe that even the most depraved can turn over a new leaf. What do you think


سیاستمدار متنفر از یهودیان، اصل و نصب یهودی خویش را کشف می کند

چیناد سیگدی از یهودیان نفرت داشت تا اینکه متوجه شد که خودش یهودی است. سیگدی سیاستمدار مجارستانی بود که معتقد بود یهودیان مردمی حریص و نادان هستند که مانع تبدیل مجارستان به ملتی مسیحی و سرافراز هستند.

او در مصاحبه های تلویزیونی، پشت تریبون و در پارلمان این کشور احساساتش را آشکارا ابراز می کرد. او معاون رئیس جمهور حزبی ملی گرا و تندرو شد که از تنفر از سایر فرهنگ ها حمایت می کرد. او حتی یک گروه شبه نظامی هم تشکیل داد که بعدها به دلیل ایجاد تنش های قومی و اخلال در نظم عمومی از طریق تظاهرات نظامی خود از هم پاشید.

وی در فروشگاه خود محصولات ناسیونالیستی می فروخت و در شرکت رسانه ای خود تبلیغات ناسیونالیستی می کرد. تمام شهرت حرفه ای او بر مبنای نفرت و ترس او از فرهنگ های دیگر بود. همزمان با رشد حزب ملی گرای او، شهرت خود او نیز افزایش یافت.

در سال 2012 اتفاقی افتاد که سیگدی هیچگاه انتظارش را نداشت. یکی از آشنایان که دل خوشی از سیگدی نداشت، به نحوی به گواهی تولد مادربزرگ مادری او را یافت. او به سیگدی اطلاع داد که مادربزرگ مو طلایی و چشم آبی او در واقع یهودی بوده است.

هنگامی که سیگدی از مادربزرگ خود در مورد یهودی بودنش پرس و جو کرد، مادربزرگ چیزی را که او از آن وحشت داشت تایید کرد. او یکی از بازماندگان آشویتس بود. او تمام عمرش شماره اردوگاه کار اجباری را که روی یازویش خالکوبی شده بود، پوشانده بود. او میراث خود را پنهان کرده بود چون دیگر نمی خواست یهودی باشد. معلوم شد که پدربزرگ مرحوم سیگدی نیز یکی از بازماندگان هولوکاست بوده است.

هویت سیگدی در هم شکست. او دیگر نمی دانست چه کسی است و او دچار افسردگی شد. پس از اینکه چند ماه مخفی کاری این خبر در همه جا پخش شد. همه چیز لو رفته بود. حرفه سیاسی او نابود شد.

حالا سیگدی می گوید از اشتباهاتش درس گرفته است. او از آشویتس بازدید کرده است. او نسخه های زندگینامه ی ناسیونالیستی خود را به آتش کشیده است. او حتی شاخه ای از یهودیت ارتودوکس تغییر مذهب داده است. او برای اینکه پوچ بودن داستان زندگی اش را برجسته تر کند، ادعا می کند که اکنون در زمره ی فعالان علیه جنبش یهودی ستیزی در اروپا است. با اینحال همه متقاعد نشده اند. سیگدی از سوی برخی مورد استقبال قرار گرفته است، اما برخی دیگر که نمی توانند به این زودی ها گذشته او را نادیده بگیرند، از او روی گردانده اند. بعضی ها حتی تردید دارند که او هنگام ترویج نفرت بعنوان یک سیاستمدار ملی گرا، از میراث یهودی خود بی اطلاع بوده باشد.

عبارت A LEOPARD CAN’T CHANGE HIS SPOTS عبارتی انگلیسی به این معنی است: ذات ما تغییر نمی کند. حتی اگر اگر فردی به ظاهر وانمود کند که تغییر کرده است، ذات واقعی اش همان چیزی است که قبلا بوده است. برخی دیگر معتقدند که حتی فاسد ترین افراد هم می توانند شیوه رفتاری جدیدی در پیش بگیرند. نظر شما چیست؟


مطلب پیشنهادی : آموزش زبان از طریق خواندن poetry انگلیسی

  • موسسه آموزش زبان روژین ایلیا